تحولات منطقه از منظر «امنیت هستی شناختی گیدنز»
سعید ساسانیان
تحلیل تحولات منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا در شرایط كنونی، قابلیت بررسی از منظرهای گوناگون اقتصاد سیاسی، فرهنگ سیاسی، نظریات نخبه گرا و ... را دارد اما آن چه در این جا به عنوان شاكله محتوایی در نظر گرفته شده است، نظریه امنیت هستی شناختی آنتونی گیدنز است كه با محوریت بخشی به مولفه مهم و اثرگذار هویت، سعی دارد تلاش برای بازیابی هویتی در لحظه سرنوشت ساز را مطرح سازد. مقاله در دو بخش نظری و كاربست عملی نظریه ارائه می گردد.
نگاهی اجمالی به نظریه امنیت هستی شناختی گیدنز
در مواجهه با امور گوناگون كه در مسیر آرامش آدمی قرار نمی گیرند، دو فهم متفاوت امكان ظهور می یابد: فهم خطر واقعی و فهم خطر كاذب و تخیلی. آن چه فصل مشترك این دو است، احساس خطر است كه می تواند مبنایی جهت اقدامات بعدی قرار گیرد. ریشه یابی این احساس خطر، خود بیانگر مورد تهدید دیدن برخی از امور مهم است. فرد در پی این احساس، دچار نوعی اضطراب می شود. این اضطراب را «باید در ارتباط با امنیت خاطری كه فرد به طور كلی برای خود دست و پا می كند، مورد شناسایی قرار داد نه فقط به عنوان پدیده ای خاص كه مرتبط با خطرهای احتمالی یا خطرات واقعی است»(1)
از سوی دیگر فهم حوزه ای كه تهدید آن منجر به نوعی اضطراب می شود، نشان دهنده ی نوعی خودآگاهی عملی است كه اگرچه دقایق و مبناهای تئوریك آن، مدون و منظم نگشته باشند اما از آن جا كه این خود آگاهی عملی در فرایندی عملیاتی تحقق پذیرفته است، می تواند محلی باشد برای احساس خطر. بسیاری از نشانه های هویتی نیز از طریق این خودآگاهی عملی قابل بررسی اند. چرا كه با فرض وجود برخی نشانه ها و نمادها كه تابلوهای هویت اند، می توان نتیجه گرفت كه در معرض خطر قرار گرفتن آن ها، نوعی اضطراب را حاصل خواهد نمود. كشف و فهم این اضطراب در «خود» چندان نیازمند ادله ی تئوریك نیست چرا كه این خاصیت هویت است كه درونی و برخواسته از نوعی تقابل «خود - دگر» می باشد. «هویت به دو معنای متناقض به كار رفته است: همسانی و یكنواختی مطلق و تمایزی كه در برگیرنده ثبات و یا تداوم در طول زمان است»(2)
مرز میان «خود - دگر»كه ناشی از یك تفات است می تواند خود منشاء احساس خطر و اضطراب وجودی شود. غلبه قدرتی و از میان برداشتن نهادها در حالتی تقابلی، در شكل گیری این اضطراب موثر خواهد بود. سرمنشا چنین تقابل هایی، تفاوت است. چرا كه «هویت ها به اعتباری مستلزم تفاوت ها هستند. یعنی هویت خود وابسته به دیگری و در عین حال متفاوت با اوست» (3)
امنیت هستی شناختی و تشویش و نگرانی وجودی دو جزء اساسی نظریه وجود انسانی گیدنز هستند. گیدنز معتقد است «از نظر هستی شناسی، ایمن بودن یعنی در اختیار داشتن پاسخ هایی در سطح ناخودآگاه و خودآگاه عملی برای بعضی پرسش های وجودی بنیادین كه همه آدمیان در طول عمر خود به نحوی مطرح كرده اند»(4) این تعریف اگرچه تا حدی در فهم منظور گیدنز كمك می كند اما چندان واضح به نظر نمی رسد. می توان به تعریف دیگری مراجعه كرد كه در تبیین امنیت هستی شناختی از منظر گیدنز، واضح تر باشد: «امنیت هستی شناختی حفاظت و حراست از تهدیداتی است كه به فرد امكان و اجازه می دهد تا امید و شهامت خود را برابر هر نوع شرایط مخرب و تضعیف كننده ای كه شاید در آینده با آن مواجه شود را حفظ كند»(5) بر این اساس هویت در حوزه تهدید قرار می گیرد به این معنا و مفهوم كه هنگامی كه ناامنی هستی شناختی افراد افزایش پیدا می كند، آنان تلاش می كنند تا سوژه بودن و فردیت را امنیتی كنند كه به معنای تشدید جستجو برای كسب هویت با ثبات فارغ از وجود واقعی و عملی آن است.(6) از سوی دیگر فهم گستره ی هویت و منابع متعدد آن، جامعیت نظری و قدرت توجیهی نظریه امنیت هستی شناختی را بیشتر به رخ می كشد چرا كه هویت مفهومی چند بعدی و چند سطحی است. «حتی هویت شخصی یك فرد نمی تواند فارغ از تاثیرات حوزه سیاست باشد و سیاست های كلان نیز هویت های فردی را تحت تاثیر قرار می دهند»(7)
زمانی كه شخص بر اساس سركوب هویت صورت گرفته توسط «دگر» روایت ها و گفتمان موجود «خود» را در معرض خطر می بیند، بسته به شدت و زمان، به كنشگری می پردازد. چرا كه هویت از آن جا كه در گذر زمان و بر اساس مبادی و مبانی معنایی و سپس نمادی تكوین یافته است، امری است كه بر اساس عادت های روزمره مستحكم شده است. تهاجم های «دگر» و یا بازیابی «خود» اگرچه بر سیال بودن هویت صحه می گذارند اما از این مسئله نمی توان تغییر و تحول آسان آن را نتیجه گرفت.
زمانی كه شخص هستی شناسی و روایت و گفتمان خود را در معرض خطر می بیند، بنابر نظر گیدنز دچار اضطرار می گردد كه این اضطراب در لحظه های سرنوشت ساز می تواند منجر به برخی كنش های براندازانه گردد. در «در لحظه های سرنوشت ساز» افراد ممكن است مجبور به رویارویی با مشكلاتی شوند كه در جریان كار آرام و مرتب نظام های مجرد، معمولا از حوزه خودآگاهی شخص بركنار می مانند. لحظه های سرنوشت ساز مسیر عادی امور روزمره را اغلب به طور ریشه ای مختل می سازد.(8) در لحظه های سرنوشت ساز، شخص توان تحمل احساس خطر را از دست داده و دیگر نمی تواند هم چون گذشته درباره خطرهای احتمالی بیندیشد. گیدنز با بررسی لحظه های سرنوشت ساز به عنوان بستری زمانی برای رجعت عناصر سركوب شده، معتقد است كه با این بازگشت و بازیابی معناها و نمادها، اشكال تازه ای از تمایلات معنوی و حساسیت های مذهبی نیز احیا می شوند.(9) او در نهایت كشف هویت شخصی را نیروی سیاسی آشوب زا می داند كه بسیار پر قدرت بوده و در بستر اشكال تازه جنبش های اجتماعی كه نشان دهنده كوشش جمعی برای تصاحب مجدد و احیای بعضی از حوزه های سركوب شده زندگی است، به مقابله با «دگر» هویتی می پردازد.
می توان در خصوص نظریه امنیت هستی شناختی آنتونی گیدنز كه در فضای نظریه وجود انسانی او مطرح می شود، این گونه به جمع بندی رسید كه هر عاملی كه موجب به خطر افتادن معناها و ارزش ها و نمادهای مرتبط با آنان در نزد آدمی گردد، موجب نوعی احساس ناامنی هستی شناختی می شود. بر این اساس هویت به عنوان حوزه ای كه بیشتر مورد تهدید است، در صورت در معرض خطر افتادن ناشی از تعدیل و یا سركوب هویتی، می تواند بازیابی هویتی را منجر گردد. این بازیابی در «لحظه سرنوشت ساز» صورت خواهد گرفت. در این لحظه، دیگر شیوه های سابق كه جهت ایمن سازی صورت می پذیرفت، كارایی لازم را از دست خواهند داد.
خاورمیانه جدید، هویت جدید
در پی ورود اندیشه ناسیونالیسم به سرزمین های امپراطوری عثمانی كه خود موجب ایجاد موجی از نزاع های تئوریك میان اندیشمندان عرب گردید، نهایتا ناسیونالیسم عرب رخ نمود. برخلاف آن چه رایج است، مشكل اصلی سردمداران ناسیونالیسم عرب، نحوه تعامل و تقابل اسلام با ناسیونالیسم نبود. چرا كه این اعراب مسیحی بودند كه ابتدا تحت تاثیر مسیونرهای مسیحی در مدارس لبنان، در پی تنظیم و ترویج این اندیشه برآمدند. اما در نهایت اسلام به عنوان مشكله ای جدی در مقابل ناسیونالیسم عرب رخ نمود.(10) اسلام برای عروبیت یا عروبیت برای اسلام؟ غالب اندیشمندان عرب از جمله طهطاوی و مصطفی كامل اسلام را ابزاری برای شكوه و تجلی عروبیت می دانستند. در این فضای فكری، اسلام صرفا ابزار بود.
اساسا فروپاشی عثمانی را باید نشئت گرفته از نوعی تغییر هویت دانست. گرچه عوامل بسیاری در این انحطاط موثر بوده است اما نباید تغییر هویتی از اسلام كه منجر به نوعی همبستگی هرچند ضعیف میان اقوام مختلف این امپراتوری شده بود را به هویت عربی، از نظر دور داشت. این مسئله نیز بیشتر از این كه ناشی از عوامل درونی باشد، متاثر از عوامل بیرونی از جمله نقش مسیونرهای مسیحی، انقلاب فرانسه و دخالت های بیگانگان بوده است. در هر صورت حبل المتین ضعیف شده ی اسلام در سیستم خلافتی عثمانی نتوانست رضایت اعراب را در برآورده سازد و با حیله های انگلیس و فرانسه، نهایتا عثمانی از هم پاشید و كشورهای عربی رخ نمودند. (11)
این مسئله در ساختار هویت و هویت یابی در خاورمیانه بسیار مهم است. چرا كه نقش اسلام در ساختار هویتی این كشورها در ساختار حكومتی كم رنگ شد و ملی گرایی و عرب گرایی از جلوه ی بیشتری برخوردار گردید. البته این مسئله صرفا در فضای فكری نخبگان حكومتی جای گرفت و مردم هم چنان بر سنت های دیرین خود بودند كه البته عروبیت نیز در این سنت ها دیده می شد. به عبارت دیگر نقش اسلام در چارچوب فكری مردم بیشتر از نخبگان و كارگزاران حكومتی بود. در این میان برخی كشورها همچون عربستان با پی گیری خط ساختگی ای از اسلام، از اصالت معنایی و كاركردی دور گشتند.
در این فضای جدید، همبستگی كشورهای عرب نه برخاسته از اسلامیت آنان كه ناشی از عروبیت بود. مسئله فلسطین و حمایت هایی كه حكام عرب از مبارزان فلسطینی ملی گرایی هم چون عرفات انجام می دادند نه به دلیل مسلمان بودن فلسطینیان كه به دلیل عرب بودن آن ها بود.(12) البته آن ها حتی در این مسئله نیز چندان صادق نبودند و هرجایی كه نیاز به سازش می بود، حاضر به امتیازدهی بودند.
شدیدترین حمایت ها از فلسطین را جمال عبدالناصر بر عهده داشت كه آن هم از جنس ناسیونالیستی بود. ناصر از مجرای ناسیونالیسم عرب در پی اتحاد اعراب بود. و این در حالی صورت می پذیرفت كه بزرگ ترین گروه اجتماعی مصر را اخوان المسلمینی رهبری می كرد كه شعارش "الاسلام، هو الحل" بود.
از سوی دیگر، یكپارچگی هویتی یكی از ویژگی های دولت های مدرن است كه در تلاش اند تا نگاه های معطوف به مسائل فردی و اجتماعی را از طریق این یگانگی هویتی، واحد سازند تا بتوانند در عرصه های حكومتی موفق باشند. انحصارگرایی در معنابخشی به مفاهیم متناسب با نیازهای حكومتی یكی از مهم ترین ویژگی هایی است كه دولت ها در پی انجام آنند. می توان این مساله را نوعی ضمانت امتداد حكومتداری نخبگان حكومتی تلقی كرد. آنان می كوشند در كنار تلاش برای ارائه یك درك و تفسیر غالب از جهان و انسان توسط ایدئولوژی های دولتی، یك انسان ایده آل در چارچوب آن ایدئولوژی تعریف و مبنای تعریف هویت فردی، جمعی و حتی ملی را نیز ارائه دهند. (13)
دولت ها سعی دارند از این طریق در حركت به سمت توسعه سیاسی یعنی در مرحله گذار، بر بحران هویت فائق آیند. (14) اما آیا این نوع از هویت سازی در كشورهای عربی منطقه خاورمیانه و شمال آفریقا نیز صورت پذیرفته است؟
این كشورها اگرچه در چارچوب معنایی تبیین فوق می گنجند و از هدف كلی هویت سازی حكومتی بهره می برند اما تاكتیك حركتی آن ها به سمت چنین هدفی، بومی شده است. یعنی آنان در پی ساخت انسان ایده آل نیستند بلكه سعی در تعدیل انسان موجود دارند. لذا تفاوت های تاكتیكی ای میان این كشورها و كشورهای غربی مدافع ایدئولوژی لیبرال دموكراسی وجود دارد. حاكمان عرب در حقیقت در پی پایبندی بر سنت های خود و متصل كردن این پایداری به حكومت خویش اند تا بتوانند از این طریق بیشترین بهره را در پایایی سیاسی و اقتصادی خود ببرند. در این جوامع به جای تلاش برای خلق انسان و هویت و جامعه جدید، تلاش شده است تا مناسبات عشیره ای و طایفه ای و به یك تعبیر خرده هویت ها در راستای اهداف و خواست دولت و نظام سیاسی شكل گیرد. آن چه در حقیقت در این فرایند اتصال هویتی قابل مشاهده است، تضعیف نقش دین و مذهب می باشد. هم چنان برخی سنت های قبیله ای در شیخ نشین های خلیج فارس ادامه دارد و هیچ گونه ردی از مذهب در چنین تعاملاتی یافت نمی شود. دیدارهای حاكم با روسای قبایل كه بعضا به همان سبك و سیاق سنتی و كهن خود و در چادرها صورت می گیرد نمونه ای از این تلاش ها برای اتصال هویتی قبایل به حاكمان است.(15) البته در برخی كشورها این تلاش از طریق دیگر صورت می پذیرد. به عنوان مثال در مدرن ترین دولت جهان عرب یعنی مصر، جمال عبدالناصر برای پیشبرد پروژه های هویتی و كسب قدرت، از ناسیونالیسم عربی كه آمیزه ای از سوسیالیسم و قومیت گرایی عربی بود، بهره گرفت. با این وجود وجه مشترك دولت های عربی خاورمیانه و شمال آفریقا كه چه به صورت پادشاهی و یا ریاستی اداره می شوند این است كه نسبت به هویت های خرد موجود در جامعه كه به صورت قبیله ای و یا مذهبی است، بی تفاوت نمی باشند و پیوسته تلاش داشته اند تا از طریق آنان به قدرت و امنیت خود بیافزایند.
هویتی مطلوب حاكمان عرب است كه نه مدافع تغییر وضع موجود كه حامی حفظ وضع موجود باشد. نخبگان حكومتی عرب، در این میان هر آن چه را كه بتواند موجب برهم زدن نظم سامان یافته مطلوب آنان شود، مطرود می دانند. از سویی با توجه به این كه بیشتر شهروندان كشورهای این منطقه را مسلمانان تشكیل می دهند، آن ها باید در پی اتخاذ موضعی پسندیده در قبال هویت اسلامی مردم خود نیز باشند. اما از آن جا كه هرگونه اشتراك نظر در این حوزه در نهایت می تواند ضمانت امتداد حكومتی آنان را به خطر بیاندازد، نهایتا به نوعی تقابل هویتی خواهد رسید. اساسا حاكمان عرب چاره ای ندارند كه اسلامی را ترویج نمایند كه صرفا مدافع حاكمیت آنان باشد. لذا آن چه مطلوب خواهد بود نوعی اسلام نمایشی است كه می توان مبتنی بر آن، هم به نوعی در قبال مردم، پاسخگو بود و هم براساس آن به بیگانگان باج داد. اسلام نمایشی كه در آن عروبیت هم چنان حرف اول را می زند.
حاكمان عرب در پی ترویج نوع خاصی از اسلام اند كه بتواند همزیستی مسالمت آمیز آنان با رژیم صهیونیستی را توجیه كند، روابط اقتصادی و سیاسی با آمریكا را بی نقص و منطقی جلوه دهد و ساختار سیاسی موجود را مشروع نشان دهد. این مساله موجب شده است تا اسلام آنان بی اصالت و صرفا محدود در برخی روابط فردی باشد. از سویی تمایز اساسی مدل زیست آنان با شهروندان، حكایت گر نگاه اشرافی است كه می تواند بالقوه موجب خیزش ها گردد. در این میان مردم اما از آن جایی كه برخی از سنت های دیرین اسلامی خود را هم چنان نه در عرصه ویترینی كه در متن زندگی خود، حفظ كرده اند، احساس سركوب هویتی می كنند. از این احساس، انتظار نمی رود كه در كوتاه مدت و حتی میان مدت، قیام نماید. شاید برخی عوامل كاتالیزوری هم چون مباحث اقتصادی در این فرایند تبدیل احساس به قیام بتواند موثر باشد.به گفته گیدنز باید لحظه سرنوشت ساز فرا رسد تا تحمل خطر دیگر ناممكن شود.
هویت و مسائل مرتبط با آن را نمی توان صرفا در مذهب خلاصه كرد چه این كه برخی گروه های معترض در كشورهای عربی را سكولارها و لیبرال ها تشكیل می دهند اما آن چه حائز اهمیت است، جایگاه اسلام در ساختار قانونی، حكومتی و اجتماعی این كشورهاست. در قانون اساسی بیشتر این كشورها، اسلام منبع قانون گذاری ذكر شده است در حالی كه قوانین و سیاست های كلی نظام های عربی حداقل در حوزه سیاست خارجی، نه براساس شریعت اسلام كه در فضایی ذلت بار اتخاذ می شود. به عنوان مثال جنبش اعتراضی علیه دولت قطر كه در فیس بوك، مردم را دعوت به تظاهرات در 16 مارس 2011 كرده بود، یك سوال جدی در این زمنیه پرسیده بود. این جنبش با انتشار عكسی از دست دادن شیخ حمد و یكی از سران رژیم صهیونیستی، این سوال را پرسیده بود كه چرا الجزیره چنین تصاویری را به نمایش نمی گذارد؟ (16) این گونه از اقدامات در كنار برخی سیاست های داخلی از جمله تساهل و تسامح در مقابل ترویج فرهنگ رقیب و محدودیت در قبال اجرای برخی سنت های اسلامی، در نهایت موجب شده است تا هویت مردم مسلمانان عرب، سركوب شود. اما این سركوب در بلند مدت، موجب شكل گیری برخی جنبش های اجتماعی گشت.
نتیجه گیری
بر اساس نظریه امنیت هستی شناختی گیدنز، هویت یك مساله اساسی است كه در صورت از میان رفتن می تواند رفتارهای متعدد و چندگانه ای را بوجود آورد. اگرچه پیش بینی حركت های واكنشی ناشی از سركوب هویتی، نیازمند فهم دقیق عوامل محیطی است اما به هرحال نوع واكنش، تعارضی خواهد بود و این ساخت سیاسی است كه باید متناسب با مهارت ها و منابع در اختیار در پی تبدیل تعارض به اصلاح شود. تحولات منطقه می تواند بر اساس نظریه گیدنز تحلیل شود به این صورت كه با به خطر افتادن مولفه های اساسی هستی شناختی مردم، انتظار حركت واكنشی از آنان امری طبیعی است. این حركت ها، نیازمند برخی عوامل محیطی است كه گسترده شدن فشار دولتی یكی از این مسائل است. اما آن چه باعث شد تا رسیدن به «لحظه سرنوشت ساز» مد نظر گیدنز،سرعت یابد، در حقیقت خودسوزی یك جوان تونسی بود كه موجب بسیج مردمی در كشور تونس و سرایت این اعتراضات به كشورهای دیگر شد. البته در برخی كشورها هم چون مصر شرایط سرایت كاملا مهیا بود چرا كه آنان به تازگی انتخابات پارلمانی ای را گذرانده بودند كه با فساد انتخاباتی گسترده حسنی مبارك و حزب دموكراتیك ملی همراه بود. از سوی دیگر اعتراضات پراكنده در مصر امری چندساله بود كه با رسیدن به لحظه سرنوشت ساز، توانست تكلیف خود را مشخص كند. زمینه های اعتراضات در مصر اگرچه برخواسته از فقر، بیكاری و ... نیز بود اما عزت خواهی، اصلی ترین عاملی بود كه می توان بر اساس آن به تحلیل وقایع پرداخت. در بحرین اگرچه مشكلات اقتصادی كمتر دیده می شود اما ذلت های سیاسی ناشی از فساد حكومت آل خلیفه، باعث شده بود تا مردم به دنبال عزت باشند. در حقیقت آن ها مولفه هایی از هستی شناسی خود را در معرض خطر دیده بودند.
پی نوشتها
1. گیدنز ،آنتونی. تجدد و تشخص: جامعه و هویت شخصی در عصر جدید. ترجمه ناصر موفقیان. نشر نی. چاپ چهارم. 1385. ص 70
2. - گل محمدی، احمد. جهانی شدن، فرهنگ، هویت. نشر نی. چاپ سوم. 1386. ص 222
3. مشیرزاده، حمیرا و مسعودی، حیدرعلی. «هویت و حوزه های مفهومی روابط بین الملل» فصلنامه سیاست. دوره 39. شماره 4. 1388. ص 256
4. گیدنز،همان. ص 75
5. دهقانی فیروزآبادی، جلال. «امنیت هستی شناختی و سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران» فصل نامه بین المللی روابط خارجی. سال اول. شماره اول. 1388. ص46
6. دهقانی فیروزآبادی. همان. ص47
7. قهرمان پور، رحمن. «كالبد شكافی مساله هویت در خاورمیانه» خاورمیانه پژوهی. جلد سوم. نشر دانشگاه امام صادق(ع). 1389. ص 106
8. گیدنز. همان. ص 283
9. گیدنز. همان. ص 289
10. اسعدی، مرتضی. ناسیونالیسم عرب. نگاه نو. شماره چهار. 1370. ص 82
11. احمدی، حمید. «جنبش های اسلامی و خشونت در خاورمیانه» فصلنامه مطالعات خاورمیانه. سال دوازدهم. 1384. شماره 1.
12. كاروان، ابراهیم. «هویت و سیاست خارجی مصر» فصلنامه مطالعات خاورمیانه. ترجمه نادر پور آخوندی. سال یازدهم. شماره 3 و4. 1383. ص 113
13. قهرمان پور. همان. ص 115
14. پای، لوسین. بحران و توالی ها در توسعه سیاسی. ترجمه غلامرضا خواجه سروی. پژوهشكده مطالعات راهبردی. 1381
15. امامی، محمد علی. عوامل تاثیر گذار داخلی بر خلیج فارس. 1386 ص 84
16 . http://bashariat.com/1389/12/09
- نویسنده : یزد فردا
- منبع خبر : خبرگزاری فردا
چهارشنبه 06,نوامبر,2024